«یان برین» جوانی بیستویکساله، کارگر، مسیحی و اهل انگلستان است. بعد از تسخیر لانه جاسوسی در سال 59، او هم تحت تأثیر این تبلیغات قرار میگیرد؛ اما روحیۀ آزادگیِ ناشی از جوانی و انصاف و معنویت ناشی از التزام به مسیحیت، او را به این نتیجه میرساند که از سر دلسوزی، نامهای انتقادی به مقامات ایرانی بنویسد.
آن روزها، نماز جمعه و امام جمعه، جایگاه خاصی داشت و انقلابیترین مواضع نظام، از این جایگاه بیان میشد. بهخصوص نماز جمعۀ تهران، که تبدیل شده بود به اُمالقرای اسلام ناب. خطبههای نماز جمعۀ تهران، توسط رسانههای غربی رصد میشد و انعکاس داشت، البته با غرضورزی و بهشکلی که مطلوب خود آنها بود.
یان برین از میان مسئولان نظام اسلامی، امام جمعۀ تهران را مخاطب نامۀ خود قرار میدهد:
آیتالله عزیز
اسم من «یان برین» است. بیستویکساله هستم، من از روی غضب و عصبانیت نمینویسم؛ بلکه از روی امید و ایمان مینویسم، درست همانطور که شما درمقابل کشورتان احساس میکنید.
آیا ممکن است من ملاقات و مذاکرهای با شما داشته باشم؟ من میدانم و داستانهایی از شما شنیدهام که چقدر شما بد هستید؛ اما من اینطور از شما انتظار ندارم و همیشه نوعی بزرگ شدهام که به اعتقادات مذهبی دیگران احترام بگذارم. من یک مسیحی هستم و بهعنوان یک مسیحی، درستی و خلوص نیّت من اجازه نمیدهد که از روی عصبانیت بنویسم. من، همانند سایرین، مسئلة گروگانگیری را خیلی مدّنظر دارم و مشتاقم رابط و واسطة بین شما و دنیای غرب باشم. همچنین من انگلیسی هستم و این اواخر، ایران نظریات بدی دربارة انگلیس داشته و من متأسفم!
هرکسی که این نامه را برای شما میخواند، لطفاً بگوید که من هیچگونه نظریات سیاسی ندارم. من فقط یک کارگر ساده و معمولیِ انگلیسی هستم؛ کسی که منطق و دلیل را قبول داشته و عشق را بهترین راه ممکن میداند. در صورت طولِ عمر بیشتر، امیدوارم که سریعاً جوابی از شما دریافت کنم. ارادتمند و امیدوار به شما، یان برین
ترجمۀ نامه، بدون کم و کاست به امام جمعۀ تهران، آیتالله خامنهای میرسد. ایشان با حسن نیت و اعتقاد به پاکی و آزادگی این جوان، نامه را میخوانند و جواب میدهند. این نامه و جواب آن، در میان انبوهِ اسناد ارزشمندِ بهجا مانده از دفتر امامجمعۀ تهران بوده است.
جالب این است که حضرت آقا خودشان وقت گذاشته و با دستخط خود، جواب نامه را نوشتهاند؛ با دست راستشان که در آن زمان، هنوز به دست منافقینِ بریده از وطن، مجروح نشده بود.
بسمهتعالی
برادر مسیحی عزیزم
نامهی شما که در آن احساسات پاکی موج میزند برای من دوستداشتنی و موجب سپاسگزاری است. کاش این احساسات پاک میتوانست بسود ملت ستمدیده ما ـ که اگر همکیش شما نیست همنوع شما است ـ به کار بیفتد. یقیناً شما نمیدانید که دولتهای ستمگر آمریکا و پیش از آن و همزمان با آن، دولت شما با ما چه کرده و بر سر ما چه آورده است. ما سالها ـ بیش از پنجاه سال ـ هم از نظر اقتصادی و هم از نظر سیاسی و مهمتر از همه، از نظر فرهنگی و اخلاقی ضربات جبرانناپذیری از این دولتها خوردهایم. آنها بیشترین ثروت مادی و معنوی ما را بر باد دادند و دهها هزار از جوانان ما را کشتند و رژیمی را که همه این فجایع را انجام میداد حمایت و تقویت کردند فقط باین دلیل که برای آنان سود اقتصادی داشت.
ملت ما سالها مبارزه کرد و عاقبت با فداکاری خود توانست رژیم دستنشانده را ساقط و خود را از اسارت دولتهای سودجو رها کند. یکسالونیم است که دولت ایالاتمتحده و متحدانش، از همه وسایل برای کوبیدن دولت جوان ما که نود درصد مردم ما صمیمانه از آن پشتیبانی میکنند، استفاده میکند. داستانهایی که شما در بدی ما شنیدهاید گوشهای از این تلاشها است. ما با ملت انگلیس و آمریکا هیچ کینهای نداریم. ما هر انسانی را در هر جای جهان و با هر عقیدهای محترم میشماریم. ما فقط مایل نیستیم بیش از این تجاوز و ظلم را تحمل کنیم. آیا به نظر شما این توقع بزرگی است؟
شما بهعنوان یک انسان مسیحی صدای ما را تا هرجا میتوانید برسانید. بگذارید روح مسیح در این کار شما ظاهر شود. پیشنهاد میکنم که نامۀ خود را با این چند سطر در یک روزنامه پرتیراژ انگلیس چاپ کنید. آیا میتوانید؟ آیا میکنید؟
امیدوارم نامه بعدی شما را همراه با آن برگ از روزنامه که پیشنهاد مرا تأمین کرده است دریافت کنم.
سید علی خامنهای
امامجمعهی تهران